هدیه بهشتی من

نخستین دستنوشته مامانی

سلام نوگلم...خوبی مامانی؟عزیز دلم چند وقتی بود مامان برای شما تو دفترچه دلنوشته هاشو ثبت میکرد امروز به این فکر افتادم که یه وبلاگ درست کنم تا این لحظه ها رو بتونم برات ابدی کنم و بعدا که بزرگ شدی نشونت بدم و از خوندن ماجراهای قشنگی که با هم داشتیم و شیرین کاری های خودت بخندی و این لحظه ها تا ابد برات ثبت شده باشه فندقکم شما هنوز خیلی کوچیک هستی ...اونقدری که هنوز دکتر شما رو نمیتونست تو سونو ببینه اما مامان عجولت زود رفت سونوگرافی و دکتر گفت فقط ساک حاملگی رو دیده و چون به لطف خدا طبیعی و خیلی زود باردار شدم و سابقه ای هم واسه بیماری نداشتم دکتر گفت جایی نگرانی نیست و دو هفته دیگه ان شاالله تپش قلبت رو هم میبینیم راستی برات بگم از بابایی...
18 آبان 1394