اولین دیدار محبوبم
یکشنبه شب تا نزدیکای اذان بیدار بودم خوابم نمیبرد.یکم دلگیر بودم و یکمی هم نگران از بابت فردا که چطور میشه و دکتر چی میگه نماز صبح رو خواب موندم و صبح که بیدار شدم خیلی دمغ بودم .میخواستم بعد نماز صبح ختم قرانمو تموم کنم.با خودم عهد کرده بودم برای سلامتیت تا نوبت سونوگرافی یه قرانو ختم کنم.صبحانه خوردم و نشستم پای ختم قران.پشت سر هم همراه با صوت جزهارو میخوندم.وسطاش میرفتم یه سری هم به غذا میزدم اما نمیزاشتم زمان بره و خدایی نکرده زیر عهد و قرارم با خدا بزنم . ساعت نزدیکای سه بود که راه افتادیم همراه بابایی به سمت مطب دکتر...تو مطب اولین مریض من بودم آخه چهل و پنج دقیقه زودتر رفته بودم .پرستار منو چکاپ فشار خون و وزن کرد و دید که لاغر...
نویسنده :
مامان سودی
9:55