هدیه بهشتی من

غربت من

1394/8/20 18:56
نویسنده : مامان سودی
134 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا هر کاری میکنم یاد مامان و بابام میوفتم.خدا حفظشون کنه.هزار کیلومتر ازشون دورم اما اینقدر پشت من هستن اینقدر حمایتم میکنن که من دوری رو زیاد حس نمیکنم اما این روزا یه حال دیگه ای دارم.....

دلم براشون تنگ تر از همیشه است، امروز موقع پختن پلو یاد مهارت مامانم تو غذا پختن واسه مهمونا افتادم.اون همه هنرو از کجا یاد گرفته قربونش برم اونوقت من یه بار پلوم شفته اس یه بار سفتخندونک

بگذریییم

خیلی دلم میخواست این روزا پیششون بودم و حمایت بابا و حرفای مامان بهم آرامش میداد .اما افسوس که نمیشه و این تنهایی سهم من از این دنیاستغمناک

ده روز دیگه تا دومین سونوگرافیم مونده و دعا میکنم حبه انگورم خوب رشد کنه و دکتر هم خودش هم تپش قلبش رو ببینه و دل من و باباییش و پدربزرگ و مادربزرگها شاد بشهمحبت

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان گیلدا
20 آبان 94 19:31
سلام ممنون که به ما سر زدین ایشالله نی نی تون به سلامتی بیاد بغلتون
مامان سودی
پاسخ
ممنونم عزیزم.ان شاالله
مامان جونم
23 آبان 94 9:11
سلام دوست خوبم انشاالله خدابهتون نی نی سالم و اهل صالح بدهد خوشحال شدم سر زدید این ادرس جدیدم است